نگاهی به مجموعه داستان «کابوسهای کارلوس فوئنتس» نوشتهی «حسن بلاسم»
کابوسهای کارلوس فوئنتس نویسنده: حسن بلاسم مترجم: نرگس قندیلزاده ناشر: نشر مد مجموعه داستان «کابوسهای کارلوس فوئنتس»، نوشتهی «حسن بلاسم» با ترجمهی «نرگس قندیلزاده» که از زبان عربی برگردان شده، شامل قصههای متفاوتی از مردمان جنگزده و مهاجرین است. حسن بلاسم، نویسندهی عراقی ساکن اروپا، در عین بهتصویر کشیدن رنجهای حاصل از جنگ، کودتا، دیکتاتوری، مهاجرت و مرگ، در داستانهای متفاوت خود قصههای جذابی برای مخاطب تعریف میکند. جنگ و مهاجرت را نمیتوان مضامین بکری دانست. در طول تاریخ ادبیات داستانی، داستانهای زیادی با این مضامین و حتی آثار و پیامدشان نوشته شده است. اما آنچه این مجموعه را خواندنی میکند، نوع روایت داستانهایی است که طرحشان بر چیزی جز جنگ و مهاجرت استوار است. داستانهای این مجموعه، خواستهها، انتظار، امید و رنجهای انسانهایی را به نمایش میگذارد که زندگیشان با جنگ و مهاجرت گره خورده است. نویسنده در برخی داستانها، در میان نمایش آلام انسانی، تهمایههای فلسفیای نیز به داستان خود میافزاید. «تعلیق» از عناصر مهم داستانهای این مجموعه است. بلاسم با بهکارگیری ویژگی قصهگویی که از فرهنگ کشورش هدیه دارد، مضامین جنگ و مهاجرت را در داستانهایی با سوژههای جذاب روایت میکند. سوژههایی مثل کیفِ عزیزِ مهاجری که میخواهد از مرز بگریزد؛ پیدا شدن یک تخم در قفس یک خرگوش؛ مردهای که بازخواست میشود؛ روبهرویی یک مرد با روح کسی که به قتل رسانده و... در بیشتر داستانهای این مجموعه، طرح جالب داستان و شیوهی روایت نویسنده مخاطب را وادار به دنبال کردن داستان تا انتهایش میکند. تعلیق در برخی داستانها از همان پاراگراف اول آغاز میشود. داستانهای «کابوسهای کارلوس فوئنتس»، «نشریهی نظامی» و «گودال»، شروعهای بهاصطلاح صابونی دارند؛ یعنی بهشیوهای آغاز میشوند که مخاطب به میانهی داستان سُر میخورد. در بیشتر داستانهای این مجموعه، ما بیشتر با روایت روبهرو هستیم تا دیالوگ. در برخی داستانها هم که دیالوگ در آنها بهکار رفته، مجدد با دیالوگهای بلندی مواجه میشویم که غالباً روایتی از گذشته را بازگو میکنند. این مسئله، اگرچه بهخودیخود نقص محسوب نمیشود،، اما میتواند زمینهساز این برداشت باشد که مهارت دیالوگنویسی نویسنده، بهاندازهی مهارت او در پرداخت سایر عناصر داستانی، قوی و قابل توجه نیست. در بسیاری از داستانهای مجموعه، ما با راویان و یا شخصیتهایی مواجهایم که دغدغهی نوشتن دارند یا با افرادی مواجه میشویم که اهل مطالعه و یا انجام کارهای ادبیاند. توجه بلاسم به تاثیر عواملی چون جنگ و مهاجرت بر نوشتن، بازیهای سیاسی بر نوشتن و خواندن و حتی درونیات انسان، از جمله مضامینی است که میتوان گفت از تجربهاش وام گرفته و آنها را در داستانهای خود پیاده کرده است. در ادامه، نگاه دقیقتری به چند داستان قابل توجه این مجموعه میاندازیم: داستان «کابوسهای کارلوس فوئتنس»، روایتگر زندگی مهاجری است که تمام تلاشش را برای گریختن از گذشته و هویت پیشینش را بهکار گرفته. شخصی که نام و نامخانوادگی، زبان، رفتار و حتی ذهن خود را تغییر داده تا بتواند از روزهای سختی که در کشورش داشته بگریزد. کارلوس فوئنتسِ این داستان، گمان میکند بدل به آدم جدید و ارزشمندی شده که زندگی خوبی دارد تا آنجا که کابوسهای شبانه سراغش میآیند و او را با زندگی پیشینش پیوند میدهند. این داستان، با پایانبندیای درخشان، قصهای است از رنج و بحران هویت یک مهاجر و زندگی تلخ گذشتهاش که دست از سر او برنمیدارد. داستان «کیف علی» که از بهترین داستانهای این مجموعه است، شخصیتی به نام علی را به ما معرفی میکند که در هر شرایطی، کیفش را از خود جدا نمیکند. با خواندن داستان و دانستن محتویات کیف علی، میتوان به درونمایهی فمینیستی داستان پِی برد. رنج زنانی چون مادرِ علی که در طول زندگی خود در کشوری مانندِ عراق، رنگ سعادت نمیبینند و پس از مرگ نیز، حتی استخوانهایشان در آسایش نخواهد بود. زنانی که در طول زندگیشان تنها در بستر اجتماعی درگیر دیکتاتورهای بزرگی که بر کشورشان حکومت میکنند نیستند، بلکه در زندگی شخصیشان نیز تحت سلطهی مردانی به بیرحمی صداماند. داستان پنجرهی طبقهی پنجم داستانی با پایانبندیای تکاندهنده است که درونمایهی فلسفیای افزون بر مرگ و سیاهی زندگی دارد. ایجاد بینامتنیت با کتاب آقای پالومار، با آوردن مستقیم متن کتاب در داستان، به مفهوم تماشاگری و منیت میپردازد. منهایی که از پشت پنجرهی طبقهی پنجم به رنج گسترده در جهان مینگردند و هر یک، بر تخت خود عذاب میکشند. روایتی که از عقربها آمده است، یادآور وضعیت مردم عراق و اسیر شدنشان بهدست حکومتهای دیکتاتوری است. وضعیتی که در آن حاکمان، از تماشای جنگ عقربهای زرد و سیاه لذت میبرند. داستان «نشریهی نظامی» که میتوان گفت بهترین داستان مجموعه است، با شروعی ضربهای مُردهای را از قبر بیرون میکشد تا او را وادار کند دربارهی زندگیاش پاسخگو باشد. بخش عمدهی این داستان با تکنیک تکگویی بیرونی روایت میشود و مُرده، اعمال خود را برای مخاطبی خاموش به نام قاضی شرح میدهد. اعمالی که برای رسانیدن او به آرزوهایش انجام شده و سواستفادهی او از شرایط جنگ و گمنامیهای سربازان را نشان میدهد. سربازانی که داستان مینویسند و خودشان و نامشان و قصههایشان در آتش میسوزند. آنچه این داستان را از سطح یک داستان سالم، بالاتر میکشد، پارگراف انتهایی داستان است. سوالی که راوی، از آقای قاضی میپرسد و با تمام کردن داستان، فرصت اندیشیدن به این سوال بزرگ را به مخاطب میدهد: بهراستی، آقای قاضی که آگاه و دانا و توانا است، چرا مانند کارمند نشریهی نظامی قصه و کتاب و آدم و کوره دارد؟ تاویلپذیری این داستان، از جمله ویژگیهایی است که آن را به داستانی ماندگار بدل میکند. «آفتاب و بهشت» داستانی است در باب انتظار. انتظار برای بهشت، برای همسر، برای پدر و برای نجات. این داستان، مثل داستان نشریهی نظامی در پایانبندی، پرسشی مطرح میکند که حدس میزنیم جهان ذهنی راوی را با شکست روبهرو میکند. مردی که تا پای جان جنگیده و حالا روحش برای رفتن به بهشت باید در روستای مطرودی منتظر بماند. در طول این انتظار، روحِ مرد با ماجرای تکاندهندهای از یک مادر و دختر مواجه میشود. گره خوردن انتظار راوی برای بهشت و انتظار مادر و دختر برای نجات، از نقاط قوت این داستان است. داستان «گودال» که شاید بتوان گفت کمی با سایر داستانهای این مجموعه متفاوت است، داستانی است با پرسشهای فراوان. داستانی پُر از سردرگمی که با سردرگمیهای انسان در طول زندگی همخوان است. لوپ بیپایان آمدنها و رفتنها، پرسشهای بیجواب و تظاهر به دانایی با یک کتاب بیتناسب، تشابه زندگی و گودال، از بخشهای قابل تامل داستان است که ما را با این پرسش مواجه میکند: آیا حقیقتاً برای ادامهی حیات، راهی نداریم جز تن دادن به لذتِ بازی؟ این مجموعه شامل دوازده داستان است که در این متن نگاهی اجمالی به کلیت مجموعه و چند داستان قابل توجه آن شد. داستانهایی که با نبوغ و مهارت نویسنده، قطعاً بدل به داستانهایی ماندگار و درخشان در ذهنِ مخاطب میشوند.
زندگی لابهلای جنگ، مهاجرت و دیکتاتوری
نویسنده: آلا ملک